من٬حریص تو...
اینجا باران می آید
زمین خیس از قطره های باران و بسترم خیس از اشک های من
من حریص بوی تن تو ،در بسترم غلت می زنم
رویاهایی که تاق زده بودم دبه کردند
با لبخندی تمسخر آمیز به آغوشم برگشتند
معامله من با واقعیت فقط دو ماه دوام داشت!
همبستر من دوباره رویاهایی شدند که پیراهن فاصله زشت شان کرده
اینجا من تنهام...
***
اینجا باران می آید،مثل آن شب در متل قو
پیراهنی که برایم به یادگار گذاشتی را در تنم می فشارم
با این پیراهن در متل قو "قصه من و تو" به دلت نشست
زیر باران مثل امشب
روی پیراهنت غلت می زنم و به یاد می آورم
گیسوانی که شانه کرده ام، لبانی که بوسه زده ام
اینجا من تنهام...
***
اینجا باران می آید
من حریص نگاهت خیره به عکس های تو نشستم
روی تنم مهر بوسه ات را جستجو می کنم
در انتهای هر خاطره،در عمق هر دغدغه
در پس هر دلتنگی
روز و شب تو را می بینم
در بسترم، در رویاهایم
در آغوشم تو را می بینم
ترکت نخواهم کرد
باران شاهد من وتو
به مهربانی ات قسم ترکت نخواهم کرد.
پ.ن:لحظه همیشه گذرا است و خاطره همیشه ماندنی..و من بود و نبود و عشق و ابدیت را..به نگاهی می فرختم..اگر خاطره همیشه گذرا بود و لحظه همیشه ماندنی..
این را تو برایم باخط خودت نوشتی و کنار تختم چسباندی...روزی هزار بار می خوانمش و حسرت می خورم.